اما چطور فیلمی که انتقادی تند از پادشاهان ایران است، توانست برای محمدرضا پهلوی نمایش داده شود و بر این فیلم چه گذشت که برای مدتهای مدید امکان دیدنش به شکل درست غیرممکن شد؟ و چرا در دوره دیجیتال که نسخههای غیرقانونی فیلم بدون اجازه فیلمساز در اینترنت پخش شد، در آن کپیهای رنگپریده و فرسوده هیچ نشانی از آن زبان برندۀ گلستان نبود؟
گنجینههای گوهر را ابراهیم گلستان به عنوان یکی از آخرین مستندهایش و پیش از نمایش دو فیلم بلند داستانی خشت و آینه و اسرار گنج درۀ جنی، برای بانک مرکزی ایران ساخت. به گفته گلستان، “مهدی سمیعی، رییس وقت بانک مرکزی، رفته بود از شاه اجازه بگیرد که از جواهرات سلطنتی فیلمی تهیه کنند. میخواست به مناسبت بیست و پنجمین سال سلطنت هدیه بانک باشد به شاه.”
همچون نمونههایی دیگر از آثار مستند او که به مقصودهای غیرشخصی ساخته شدهاند، او در رویکردش به موضوع و در نوع استفادهاش از فرم و زبان سینما، مسأله را شخصی میکند. کسانی که احتمالا در آن روزگار منتظر دیدن فیلمی خوش آبورنگ بودند که در آن از جلال و شکوه جواهرات سلطنتی ستایش شود، با اثری روبرو شدند که ستایشگر مردم عادی، کشاورز، ایلیاتی و باغبان بود و جواهرات گردآمده را نشانهای از “خیانت” شاهان ایرانی میدانست که امروز تنها امتیاز آنها پشتوانه شدن برای پول مملکت است.
گنجینههای گوهر مستندی رنگی و ۱۵ دقیقهای است. مانند همیشه ابراهیم گلستان تاریخ یک سرزمین را در دقایقی کوتاه باز میگفت، مهم نبود که بهانهاش یک تل خاک و چند کوزه باشد، یک آتش باشد یا الماس و لعل. او در سال ۲۰۰۴ گفت: “برای ساختن آن فیلم به چه دردسرهایی افتادیم. آمدم به قیمت حداقل ممکن که هیچ برای من استفاده نداشت فیلم را ساختم. خیلی صرفهجویی کردم. مثلا برای صحنهای که منظرهها و آدمهای ایران را قرار بود نشان بدهم، نرفتم فیلم بگیرم، از عکسهایی که گرفته بودم کپی کردم گذاشتم توی فیلم.”
فیلم را سلیمان میناسیان فیلمبرداری کرد. سینماتک بولونیا که فیلم را مرمت کرده استفاده از رنگ در فیلم را “خیرهکننده” و یکی از “زیباترین فیلمهای رنگی تاریخ سینمای مستند” خوانده است. این مستند قرار است در فستیوال بینالمللی فیلم روتردام در ماه ژوئن امسال نمایش داده شود.
اینکه بعد از پایان تهیه فیلم و بعد از نمایش آن برای شاه، چه اتفاقی افتاد، اطلاعات زیادی در دست نیست و فقط خود فیلمساز میتواند به ما بگوید که چرا برخلاف آثار دیگرش که در فستیوالهایی مثل ونیز و پزارو نمایش داده شدند، این فیلم هرگز به نمایش درنیامد. او در مصاحبهای در سال ۲۰۰۴ درباره فرستادن فیلم برای ظهور آن در لابراتوآر تکنیکالر لندن گفت:”وقتی میخواستم فیلم را بفرستم برای تکنیکالر، فرهنگ و هنر اجازه نداد. البته دیگر به من مربوط نبود. قرارداد من همین بود که کپی فیلم را تحویلشان بدهم و داده بودم، اما بانک مرکزی هم که خواسته بود بفرستد، نمیشد. بالاخره مهدی سمیعی عاجز شد رفت پیش امیر عباس هویدا. هویدا گفت تلفن کنید و قضیه را حل کنید. سه مرتبه، چهار مرتبه تلفن کردند، فرهنگ و هنر محل نگذاشت. بالاخره بانک مرکزی فیلم مونتاژ شده را داد به امیر عباس هویدا، توی چمدان سیاسی گذاشتند و قاچاق فرستادند. در هر حال وقتی فیلم برگشت، باز فرهنگ و هنر اجازه نمایش آن را در سینماها نداد. فیلم را از بانک مرکزی گرفتند و متن و نوار صدا را تغییر دادند.”
یافتن و نجات گنجینهها
این فیلم را سینماتک بولونیا و با سرمایه مشترک با گالری ملی سنگاپور که موزه هنرهای مدرن آن کشور قلمداد میشود، مرمت کرده است.
سینماتک بولونیا نگاتیو، اصل صدا و تصویر فیلم را در انبارهای تکنیکالر در انگلستان پیدا کرد و سرانجام گنجینههای گوهر از زیر خاک زمان بیرون کشیده شد.
سینماتک که صاحب مشهورترین مرکز مرمت فیلم در جهان است از میراث سینمایی ابراهیم گلستان نگهداری میکند و تا به حال فیلمهای دیگری از تولیدات کارگاه فیلم گلستان مانند تپههای مارلیک، خانه سیاه است و خشت و آینه را مرمت کرده و بنا دارد تا بقیه آثار این فیلمساز را هم مرمت کند.
گنجینه «به تاراج رفته»
سینماتک بولونیا میگوید مقایسه نسخههای مختلف فیلم، گستردگی میزان سانسور گفتار متن را نشان میدهد. به عنوان مثال در بیشتر نسخههای فارسی و حتی یک نسخه فرانسوی فیلم، تمام انتقادها و اشارات گلستان به شرایط تاریخی و اجتماعی ایران حذف شده و فقط صدای موسیقی شنیده میشود. این چهار جمله در همه نسخهها وجود دارد:
“اینجا خزانه جواهر در بانک مرکزی ایران است.این گنج از وفور و گرانی نظیر ندارد.این گنج بازمانده شاهان است.این گنج همچنین تاریخ مردمی است.”
اما کمی بعد تمام جملههای زیر در نسخههای سانسور شده و دستبرده فیلم حذف شدهاند:
“هر پادشاه که نزدش مفهوم ثروت و جلال در جلوه و تلألو الماس و لعل بود، چیزی بر آن افزود. هرچند احتشام به زینت نیست، از نفس زنده بودن میآید. و خیرگی به زینت آغاز و رمز انزوال و تباهی است.”
بعد از این بخش، در نسخههای مثله شده فیلم تقریبا تمام گفتار متن گلستان حذف شده، حتی بخشهایی که به طور نسبتا بیطرفانه وقایع تاریخی را فهرست میکنند، اگرچه مقصود این بود که در ترکیب این اطلاعات تاریخی و کنار همگذاشتنشان، بیننده معنای آن صحنه را دریابد؛ مثل وقتی که فیلم از فتحعلی شاه قاجار میگوید:
“او تخت پادشاهی خود را از بیست و شش هزار تکه جواهر ساخت… و پیمان ترکمنچای را امضاء گذاشت.”
سانسور وقت، بعضی از بهترین نوشتههای ادبی سینمایی ابراهیم گلستان را از فیلم حذف کرد، مثلا وقتی که میگوید:
“دوران خودستایی و غفلت. دوران حرفهای تهی. دوران عشرتی که در آن فکر، منزلت نداشت. همت نمانده بود. و آمار روزگار مربوط بود به شماره همخوابگان و طول ریش و پارههای به تاراج رفته تن کشور.”
سینماتک بولونیا میگوید که نسخه مرمت شده آنها نسخه کامل فیلم است که با نظارت خود فیلمساز مرمت شده و تنها جملهای از فیلم را که دیگر به آن دسترسی وجود ندارد، ابراهیم گلستان با صدای امروزیاش ضبط کرده؛ وقتی گلستانی که انگار آینده را دیده باشد میگوید “و تاج پهلوی همچون نقطه پایان در انتهای حکایت.”
گنجینههای گوهر فیلمی است که سازندهاش به جواهرات مرده نگاه میکند و تاریخ زنده و جاری را میبیند؛ ابتذال متاع صاحبان قدرت را ورانداز میکند و با زبان شعر عبث بودن آن را یادآوری میکند. این فیلم همچنین اثری است که در آن امیدی پنهان موج میزند. نماهای مردمان عادی و امید به این که جواهرات سرمایهای برای تلاش و زندگی آنها بشود، امید گلستان در ۱۳۴۴ بود. اینکه صاحبان قدرت بعد از “نقطۀ پایان در انتهای حکایت” با این جواهرات و صاحبان حقیقی آنها، مردم ایران، چه کردند، خود حکایت دیگری است.