توقف خدمات دهی واتساپ برای مدلهای قدیمی اندروید و ios دوهفته نامه اقتصادی فرهنگی اجتماعی شماره ۲۷ دوهفته نامه اقتصادی فرهنگی اجتماعی شماره ۲۶ دوهفته نامه اقتصادی فرهنگی اجتماعی شماره ۲۵ انتشار دهمین فراخوان حمایت از تشکل های مردمی ویژه ماه محرم و صفر ضرورت برندسازی تولیدات طلای اصفهان فراهم کردن سازوکارایجاد تعاملات اقتصادی و تجاری ایران و مولداوی مخازن ذخیره آب خانگی را به صورت ماهیانه شست وشو کنید
بخریم یا نخریم؟ پرسشی که این روزها خیلی از خریداران بازار کالا از متخصصین اقتصادی می پرسند.
رعشه جسمِ کودک تازه به دنیا آمده، تن سیاه شب را می لرزانَد. اینجا چراغ زندگی خاموش است. نرگس به فاصله ای نه چندان دور، شیره هروئین را به جان می کشد و چمباتمه می زند توی خودش. در پوشش سیاهش، صورتش تکیده و مهجور، دو تا چشم می شود؛ خیره به نوزادی که از درد ناله می کند. این سومین بچه نرگس است که با رنج به دنیا آمده و معلوم نیست، بماند یا برود. بین خرابه هایی که آلونک های کوچک و سرد، از دل خاک بیرون آمده اند، اینجا پناهگاه کارتن خواب هایی شده است که هر روز با فاصله کوتاهی بین مرگ و زندگی لحظات را می گذرانند.
9 ماه از اولین روزهای پیدایش کرونا در ایران می گذرد. ویروسی که بسیاری از شغل ها را فلج کرد. بسیاری را خانه نشین و خیلی ها را خاکسترنشین کرد. این ویروس اما تجربه های جدیدی را هم با خود داشت. تجربه دورکاری که در ایران واژه تازه ای را تداعی می کند. واژه ای که این روزها دیگر جدید نیست، اما زیرساخت های ناقص نمی گذارد که این شیوه کاری موفق باشد. گرچه بر اساس آمارهای غیررسمی گفته می شود که 86 درصد کارمندان دورکاری را در این شرایط ترجیح می دهند، اما مدیران از این شیوه چندان راضی نیستند.
رنج قیمت ها از 200 هزار تومان شروع می شود و به رقم های میلیونی هم می رسد. این مظنه ای است که برخی از سایت های همسریابی دارند. پیشنهادهایی که این روزها در اوج کرونا، مشکلات اقتصادی و کاهش ازدواج ها جای پایی برای دلالان انسانی باز کرده است.
چشم های عاطفه، پشت ماسک سفید سرخ و خونین، توی چشم می زند. او یکی از ده ها زنی است که توی پیاده رو دادگاه حل اختلاف، به ختم زندگیشان فکر می کنند، آنها با لباس سفید ازدواج کرده اند و حالا با آمار سیاه، طلاق می گیرند. آمارها تلخ است و سیاه و نه سفید. عددها پرطمطراق، خودشان را پای ورودی شورای حل اختلاف ازدواج و طلاق به رخ می کشند.زن ها ایستاده اند و هر کدام بقچه دلشان را برای یکدیگر باز کرده اند. یک نفر از خیانت شوهرش می گوید و دیگری از دلزدگی زندگی که ابتدا عاشقانه دوستش داشته است. زن ها جوان و گاها زیبا هستند. زن هایی که انگار طلاق برایشان مثل یک آب خوردن است تا زندگی مجردیشان را شروع کنند.
توی دهان یک نهنگ بزرگ بودیم و جمعیتمان زیاد بود، یک طبل بزرگ دست من بود و صداهای عجیب توی گوشمان زنگ می زد. با مورچه ها بحث می کردیم و دنیایمان وارونه شده بود.
تنورشان این روزها داغ داغ است، تبلیغاتی که یقه خیلی ها را چسبیده تا تب بکُشم و خوشگلم کن دست از سر جوانانمان برندارد.
کلیـد را مـی چرخانـد و در را بـاز مــی کنــد. وارد خانــه کــه مــی شــود پســرش را میبینــد، روبــروی تلویزیـون نشسـته و کارتون تماشـا می کنــد. نیــم نگاهــی بــه مــادر مــی انــدازد زیــر لبــی ســلام داده و دوبــاره بــه تماشــای تلویزیــون مشــغول مــی شــود. آنقــدر خســته اســت کــه خــودش هـم بـه همیـن مقـدار سـلام کردن رضایــت مــی دهــد توانــی بــرای بغــل کــردن پســرش در وجــود خــود نمی بینــد. همــان جلــوی در مانتــوی خــود را درآورده و از چــوب رختــی آویــزان می کنــد.