وقتی که عطر باران بهاری از لای گیسوان یخ زده شان، راهش را باز می کند به سمت آوای موسیقی دستان پینه بسته مردانشان و دوئتی می نوازند از عشق و دوستی، به هنگام تازه شدن روح بهار. می پندارند، عید آن است که تازه کند روح و دل را و گوهر زمان را از صندوقچه خاک خورده گذشته بیرون آورد و بر بالای سفره هفت سین بنشاند، هفت سینی از سرور و سرمستی و سرخوشی و سبزینگی و ساز و آواز و سزاواری و سجده. سجده به صدای معشوق، سبزینه آن گیاه عجیبی که در صمیمیت حزن می روید و سرمست می کند نگار را به وقت عید نوروز، آن هنگام که باید پرده گرداند و ساز نو زد، چون که مولانای جان، مژده رسیدن آواز نو را می دهد از فلک. رقص و طرب، بساط عیش و نوشش را بر سر هر چهارراهی باز می کند و شراب چهره اش را به رگ شهر تزریق می کند تا هر شاخه تری در بهار جان ها، به رقص آید. دنیا، نوروز را پاس می دارد در آستانه بهاری شدن و وداع با سرمای زمستان، بی هیچ تفاوتی که ازبکستان است یا ترکمنستان، ترکیه و آذربایجان، قزاقستان و قرقیزستان یا زنگ بار در سرزمین های دوردست، بی هیچ تبعیضی در نگاه، خواه سیاه باشد، سفید یا به رنگ غروب خورشید و یا گندم زار طلایی خروشان. عید نوروز، تاریخی است به وسعت تک تک مردمان زمین، صدای صلح و آشتی به هنگام تحویل سال، حتی برای دقایقی همنشین آدمیان است و برایشان از آینده ای سپید می گوید، کاش این میهمان، هیچوقت ترکمان نکند.
تاجیکستان
ازبکستان | |||
---|---|---|---|
ترکمنستان | |||
افغانستان | |||
تاجیکستان | |||
آذربایجان | |||
پاکستان | |||
گرجستان | قرقیزستان | ||
کردستان عراق | زنگبارتانزانیا |