به هر کافی شاپی در اصفهان سر بزنید، یک حس مشترک توی همه آنها موج می زند؛حس جوانی که از سر و کول منوهایی بالا می رود که گاهی اسامی عجیب و غریبشان گیجت می کند و هر کدام را که بلد نباشی مهر بی کلاسی را بر پیشانیت حک می کنند. حالا كافی شاپ یعنی پاتوق . وقتی جای دیگری برای دیدار و گفت و گو نباشد.آمدن دوستانت در فضای مه آلود پر از دود هر چند كه روی دیوارها با خط درشت نوشته باشند ؛ كشیدن سیگار ممنوع! حالا دیگر در کافی شاپ ها، جایی برای پیرمردها نیست چون اسامی عجیب و غریب این کافه ها ویا پاتوقهای مدرن برای پیرمردها و آنان که وزن فرهنگی سنگینی دارند، دندان گیر نیست.
کشتن وقت بیکاری در کنار پزهای مدرن بیخیالی
دیگر از روزگاری که کافه نادری، جایی آن دورها، بستری می شد برای نوشتن یک کتاب، خیلی وقت گذشته، حالا کافه ها جایی شده اند برای شنیدن یک موسیقی وکشتن وقتهای بیکاری، درکنار پزهای مدرن بی خیالی.
کافی شاپها حالا محل دیدن چهره هایی است که یا خوشحالند و یا غمگین و تنها انگیزه آنها از آمدن به این پاتوقها دیدن یکدیگر و به نوعی تفریح است. رزو یکی از آنهاست با اکیپی از دوستانش هر هفته یکی از کافی شاپهای اصفهان را تست می کنند. می گوید: هم تفریح است و هم گپ و گفت. محل جوان ها. دور شدن از دنیای مادرپدرهایی که دلشان می خواهد غرغر کنند و بس.
بوی قهوه و بستنی با بوی عرق نعنا به هم گره خورده و با دود سیگار، معجون عجیبی را درست کرده، این یکی دیگر از کافی شاپهای اصفهان است که از میان کافی شاپهای بی شماری که وجود دارد به نظر جوان هایی که در آن هستند بهتر است. به قول امین که خودش کافی شاپ باز حرفه ای است، این کافی شاپ هم دنج است و هم به عنوان پاتوق می توان از آن استفاده کرد.
پاتوق های غریبه با شهروندان
پاتوق نامی است که او و دوستانش و خیلی های دیگر، روی کافه هایی گذاشته اند که محل تجمع گروه خاصی است. شاید اگر روزگاری پایت به این کافی شاپها برسد، احساس غریبی عجیبی تو را فرا بگیرد.
اما، خیلی ها معتقدند که در اصفهان کافی شاپهای خوب کم است به گفته نسترن که در لیست لغات ذهنش نام بسیاری از کافی شاپها را حفظ کرده و تند تند از آنها نام می برد. بامبو و لمون بهترین ها هستند و پاتوق هم نیست. اما کافه فنجون دست کمی از یک محیط بزرگ خانوادگی و دوستانه ندارد و نمی توانی در آن راحت باشی .
برای او كافی شاپ یعنی درد دلهای دو دوست ؛ گرفتن نتایج تلخ و شیرین ؛ آشتی و قهرها و …
با خوشحالی می گوید: ما معمولا برای تفریح و خوشگذرانی با رفقا اینجا جمع می شویم البته نه زیاد، هفته ای فقط دو، سه بار. ناگفته نماند هر دفعه هم كه دنگی حساب می كنیم نفری ،۱۰ تا ۲۰هزار تومان پیاده می شویم. با قاشقش کافه گلاسه اش را هم می زند و ادامه می دهد: راستش جای دیگری سراغ نداریم كه بتوانیم به این راحتی آنجا گپ بزنیم. بابا و مامان هم كه هر وقت دوستانم را به خانه دعوت می كنم، آنقدر غرغر می كنند كه از كرده خودم پشیمان می شوم. من كه ترجیح می دهم حتی جشن تولدم را همین جا بگیرم.
هیچی؛ ۳۰۰۰۰ تومان
توی یکی دیگر از کافی شاپ های بالای شهر، اما حمید، نشسته و به ردیف اسم های عجق وجق نگاه می کند به نظر او اینجا هیچی را می دهند ۳۰۰۰۰ تومان .
به نظر او كافی شاپ رفتن فقط برای خوردن یا نوشیدن نیست: «کاش می شد مثل گذشته ها کافه هایی بود برای روشنفکران. برای تبادل نظر ؛ کافه های امروزی تبدیل شده به پاتوق ؛ تعداد کافه هایی که کار فرهنگی هم در آن انجام می شود خیلی کم است .
اما حالا به گفته خیلی ها بلندتر شدن دیوارها و روییدن آپارتمان ها کمی تفریح های مناسب و خیلی چیزها موجب شده اغلب جوان ها، جایی برای گپ زدن و دور هم بودن، پیدا نكنند و سر از كافی شاپ ها درآورند. حالا مشتری ها و کافی شاپ دارها به یک توافق اساسی رسیده اند آنها پول می دهند تا دور هم باشند و اینها هم برای میز و صندلیهایشان مشتری می جویند و هر روز بر مدرن کردن دکوراسیون ها و منوهایشان سعی می کنند.
تیریپِ «های کلاسی، مایه داری» ، «روشنفكری» و یک عالمه، «های ِ» دیگر. اینجا باید به جای چای قند پهلوی مادربزرگ، چهار اسکناس قرمز ۵ هزار تومانی پیاده شوی و یا سان شاین را که متشکل از همان بستنی خودمان با کمی قهوه و کاکائو و کمی ژله است با قیمت ۴۵۰۰۰ تومان میل کنی. اینجا اما، کسی بر سر قیمت چانه نمی زند و کافی شاپ ها معمولا جایی شده اند برای کسانی که پولشان از پارو بالا می رود، چرا که یک سرویس ساده با پول میز و گارسن همان ده هزار تومان برایت آب می خورد، گرچه کافی شاپ های بی کلاس تر قیمت های پایین تری هم دارند.
جو کافی شاپ ما را گرفته است
این روزها اما جو کافی شاپ رفتن خیلیها را گرفته و جوانها ترجیح می دهند، بهترین ها را انتخاب کنند جایی که کسی برای جمع هایشان مشکلی ایجاد نکند و بتوانند چند ساعتی را در آن وقت گذرانی کنند.
به اعتقاد دکتر بهروز جوانفکر ،جامعه شناس ،جوانان و نوجوانان، خرده فرهنگ مخصوص خودشان را دارند. خرده فرهنگی كه از اكثریت جامعه تبعیت نمی كند یا كمتر تابع آنهاست. در این میان جوانان برای ارزیابی پایگاه و منزلت اجتماعی خود و دیگران شاخص های ویژه ای تعریف می كنند كه یكی از آنها كافی شاپ رفتن است. یعنی این مسأله از نظر آنها شأن واعتبار می آورد. ضمن آن كه روابط میان اعضای خانواده و دوستان، امروز به بیرون از خانه راه پیدا كرده است.
کجایی فرهنگ ایرانی ؟
به نظر او کافی شاپ ها و چایخانه ها می بایست، که با یک برنامه مدون، به کلوپ هایی تبدیل شوند که دارای کارت هستند و تنها اعضاء با ارائه کارت عضویت، مجاز به استفاده از محل باشند، صدور کارت عضویت نیز شرایط خاص خود را خواهد داشت، که یکی از آنها، داشتن معرفی نامه می باشد.
به اعتقاد این جامعه شناس، کافی شاپ ها و چایخانه های موجود، بدلیل نوع عملکرد، در تضاد با فرهنگ ایرانی و اسلامی می باشند، و کافی شاپ ها و چایخانه ها می توانند که با یک برنامه ریزی صحیح و اصولی، در راستای خدمت فرهنگی و فرهنگ و اخلاق قرار گیرند.
اما با تمام اینها وقتی در عصر اینترنت و رایانه و گذار از سنت به مدرنیته پا بگذاری بسیاری از جوانان و نوجوانان، را می بینی که بدلیل عدم وجود امکانات تفریحی و رفاهی ارزان قیمت و مناسب، دور از چشم خانواده و والدین، اوقات فراغت خود را با گفتگو و کشیدن سیگار و قلیان و خوردن چای در کافی شاپ ها و چایخانه ها می گذرانند.