16
این یک یادداشت نیست

ما هم خبرنگار نیستیم

  • کد خبر : 9131
  • ۰۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۴
ما هم خبرنگار نیستیم
20 ساله شدم. در سال هایی که جبران کودکی گذشته دشوار است.
  • در آستانه میانسالی، گذشته ام آنقدر زیر پوستم ریشه دوانده که انگار با من یکی شده است . همیشه ۱۷ مرداد ها برایم یک هیجان خاص دارد. انگار یکسال به کودکیم اضافه می شود. کودکی که دوست دارم تیغ بیندازم و پوستش را غلفتی بکنم . این روزها اما از آن کودک پر هیجان چیزی نمانده و آنقدر ترک خورده که با هیچ بند امیدی؛ بند زده نمی شود، مثل یک قوری شکسسته که هر بارتکه ای از آن جدا می شود. حس می کنم حالا مثل یک کتاب خاک گرفته توی کتابخانه بیات شده ام. یادم می آید که پدرم دوست داشت مهندس بشوم، اما مثل همیشه کودک چموش ذهنم گستاخ بود. نه مهندس شدم نه دکتر. اسمم شد خبرنگار. نه به آن معنای خاص با ایده آل هایی که توی نوشته های اوریانا فالاچی و قاضی زاده و قندی دنبالشان می گشتم . یک آدم آشفته حال که ۱۷ مردادها برایش غم انگیزتر از همیشه است، با یک هیجان تلخ. شاید باید همان روزها این شغل لعنتی را کنار می گذاشتم. همان روزهایی که قاضی زاده، استاد بزرگ روزنامه نگاری گفت: تو روزنامه نگار نمی شوی، برو رخت بشور. همان روزهایی که همه به این طعنه نیش دار استاد تمام قد قهقهه زدند. من باید ناامید می شدم و سرم را زیر می انداختم و به قول معروف می رفتم سر رنگ و روغن های زندگی عادی. شاید باید همان روزها عطای جوایزی که بر حسب سلیقه خوب یا بد داوران، بر سرم آوار می شد را به لقایش می بخشیدم و از این خوشحالی موقتی سرخوش نمی شدم.
    این حرف ها نه دلنوشته است و نه گلایه، شاید مغلطه های یک ذهن آشفته است. در روزهای مانده به روزی که قرار است مال ما باشد و از روزنامه نگاری اصفهان چیزی نمانده جز حرف های کلیشه ای که بخش عمده اش ختم می شود به رپورتاژ آگهی ها و هدیه هایی که به نوعی رشوه می شود برای تعریف و تمجید از مدیران و عملکرد ادارات . کجای کارم؟ بعد از ۲۰ سال که طوق خبرنگاری را به گردنم انداخته ام، ولی افتخاری برایم نیست . مثل یک خط خطی بدون هدف روی کاغذ هایی که فقط محیط زیست را زیر سوال می برند. فکرش را بکن شده ایم خبرنگاران مقوایی که توی خیالات محالمان دست و پا می زنیم و حالا دیگر برایمان فرقی نمی کند. دیگراز آن موج های رسانه ای خبری نیست که نیست. نه از آن تیترهایی که مدیران را جابه جا می کرد یا جهان نما مقابلشان کوتاه می آمد و مترو سر کج می کرد. همه مدفون توی مچاله های روزنامه هایی که قرار است پول دربیاورند. در یک جمله این روزها منتظر هیچ روز خبرنگاری نیستم .

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    لینک کوتاه : https://inhaftemag.com/?p=9131

    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    ثبت دیدگاه

    مجموع دیدگاهها : 15در انتظار بررسی : 5انتشار یافته : 0
    قوانین ارسال دیدگاه
    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.