در منزلش قرار می گذاریم، به قول اصفهانی ها در آنور آب . وارد که بشوی گلدان های قد کشیده جلویت صف کشیده اند. خانه خانم راننده ، متفاوت و زیبا است، با طراحی ویژه و چشم نواز. گفت و گویمان خیلی ساده جلو می رود. از اتفاقاتی که باعث شده او حالا یک راننده اتوبوس باشد و هم پای جاده قدم بردارد. حالا سه سالی گذشته و او پاسخ هدفی را می دهد که وی را وادار کرده یک شغل مردانه انتخاب کند. زنی با روحیه ای متمایزکه وقتی شرایط ایجاب کند دست به عمل می زند. خودش خانه اش را طراحی کرده و در طول زندگیش تجربه های بسیاری را از سر گذرانده، اما انگار در نهایت، رانندگی را انتخاب کرده است. دنیایی که آنقدر برایش جاذبه داشته که غم هایش را هر بار در آن جا می گذارد و به آرامش می رسد. گفت و گوی زیر حاصل مصاحبه با مریم گرامی است. کوچکترین فرزند خانواده گرامی. او دارای ۵خواهر و دو برادر است و اعتقاد دارد چون با دو برادر زندگی کرده روحیاتش مردانه شده و شغل های مردانه را دوست دارد.
از تولد ایده ای بگویید که باعث شد شما راننده اتوبوس شوید.
در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و ۱۱سالگی ازدواج کردم که حاصل آن سه دختر است . دو دختر بزرگترم در آلمان تحصیل و زندگی می کنند. پدرم در ذوب آهن کار می کرد. شوهر خواهرم راننده اتوبوس تعاونی ۷بود که در یک سانحه جانش را از دست داد. شوهر خواهر دیگرم هم روی کامیون کار می کند. شاید همین پیشینه ها بود که علاقه من به کار مردانه رانندگی را در ذهنم جرقه زد. البته علاقه ام به راننده شدن از ۸ یا ۹سال پیش خیلی اتفاقی رقم زده شد. ما در تور مسافرتی بودیم که راننده در پلیس راه پیاده شد تا ساعت بزند . همانجا بود که پشت رل نشستم و احساس قدرت کردم. راننده اجازه داد که دو چهارراه را طی کنم. خیلی برایم جذاب بود. راننده به من گفت استعداد زیادی در زمینه رانندگی داری. زمان گذشت تا اینکه مادرم به دلیل بیماری در بیمارستان بستری شد. ایده خریدن اتوبوس در ذهنم موج می زد. رفتم بیمارستان و به مادرم گفتم به کسی نگو من می خواهم اتوبوس بخرم و خانواده را سوپرایز کنم. در همین حین گواهینامه پایه یکم را هم گرفته بودم. مادرم خوشحال شد. اما عمرش کفاف نداد تا رانندگی من را ببیند.
آیا در این زمان مشوقی هم داشتید؟
بله حسین همسرم، با تشویق هایش و مهدی دامادم با حمایت هایش، باعث شدند که در این حرفه پا بگذارم و با همین تشویق ها بود که توانستم موفق شوم. زمانی که اتوبوس خریدم اولین باری که پشت رل اتوبوس خودم نشستم خانواده ام را به سفر بردم و همه با من همراه شدند در راهی که انتخاب کرده بودم.
و حالا که یک راننده موفق هستید، حتما واکنش مسافرها در اولین برخوردها به حضور یک راننده زن باید جالبترین بخش ماجرا باشد، درست است؟
برخورد مسافرها متفاوت است؛ یادم هست اولین برخوردی که داشتم این بود که چند خانم سوار شدند و وقتی دیدند که من راننده هستم اعتراض کردند. دامادم که همکار من است به آنها گفت می توانید با اتوبوس دیگری بروید و حتی هزینه بلیط هایتان هم با ما باشد. آنها با اکراه قبول کردند که با ما باشند، صبح که به مقصد رسیدیم، برخوردشان زمین تا آسمان با وقتی که سوار شده بودند فرق کرده بود و دنبال من می گشتند که به خاطر آرامشی که در این سفر داشتند از من تشکر کنند. در این کار باید اعتماد به نفس داشته باشی و من سعی می کنم که انجامش بدهم .باید یاد بگیرم وترس از نتوانستن ندارم.
برخورد آقایان با کار شما چطور است؟ این تابوشکنی برایتان سخت نبود؟
ببینید به هر حال این کار مردانه است و باید یک آقا همراه شما باشد برای مثلا جا انداختن لاستیک یا فعالیت های مردانه دیگر، یک آقا همیشه باید کمک کننده باشد. که خوشبختانه من
با دامادم کار می کنم و او در این زمینه کمک های زیادی به من کرده است. اما آنچه که دوست دارم بگویم این است که رانندگی اتوبوس بسیار شغل سختی است و من آقایانی که در این شغل هستند را تحسین می کنم و برای تک تکشان ارزش قایلم . اما به هر حال این شغل برای یک زن سخت تر است، به این خاطر که ما هر کاری بکنیم زیر ذره بین هستیم . مسئولیت ما چند برابر آقایان هست ، به این خاطر که اگر یک مرد راننده خطا کند و در دست انداز بیافتد، می گویند حواسش نبوده، ولی اگر یک زن همان خطا را داشته باشد می گویند ناشی است و به این شکل در اذهان جا افتاده است.
نگاه فرزندان شما به شغل مادرشان به عنوان یک راننده جاده چگونه است؟
بچه هایم این حرفه را دوست ندارند چون بعضی از نزدیکانمان جانشان را در تصادفات جاده ای از دست داده اند و به هر حال جاده حادثه آفرین است، از جاده می ترسند و از دست دادن من برایشان خیلی سخت است، شغل من را زیاد دوست ندارند.
و تعریف شما از جاده چیست؟
من عاشق جاده هستم . مسیری که در آن هستم، خط خوزستان است و پیچ های زیادی دارد و هر کسی جرات نمی کند به این مسیر بیاید، چون پر از پیچ و خم و پر از سوپرایز است و قابل پیش بینی نیست . همه جاده دو طرفه و پر از دست انداز و گردنه های زیاد و خیلی سخت و مشکل است، اما آنقدر عاشقش هستم که وقتی پشت فرمان می نشینم، غرق در جاده می شوم و همه مشکلاتم را فراموش می کنم. جاده برای من مثل آبی است که روی آتش ریخته می شود . حتی غم مرگ مادرم را در این جاده فراموش کردم و توانستم با آن کنار بیایم. در واقع دقایقی که پر از دردم سمت جاده می روم و جاده مسکن آرامبخش من است . اما بعضی ها می گویند جاده خشن است و جان می گیرد. خب ببنید به نظر من نباید جاده را به بازی گرفت. باید به جاده احترام گذاشت. جاده هم آب است و هم آتش هم مرگ است و هم زندگی . اگر یک لحظه فرمان از دستت خارج شود نابودت می کند، گرفتن فرمان درست در مسیر بسیار مهم است . رانندگی در جاده غیرقابل پیش بینی است و هر لحظه اتفاقی در جریان است و تو از یک ثانیه بعد جاده خبر نداری . باید با جاده دوست شد و
عاشقش بود. از در دست گرفتن فرمان صحبت کردید.
گرفتن فرمان زندگی و مادر بودن سخت تر است یا گرفتن فرمان اتوبوس ؟
مادر بودن به نظر من سخت تر است. البته راننده بودن هم سخت است به این خاطر که ۲۵ چشم به تو دوخته شده، ۲۵ خانواده چشم به راه برگشتن مسافرشان هستند و این مساله مسئولیت تو را بیشتر می کند، چون جان مسافرها کف دستت است. برای همین اصلا به خواب و خستگی فکر نمی کنم و اگر متوجه شوم که خسته هستم سریع جایم را با همکارم عوض می کنم . در جاده محال است که بتوانی یک ثانیه هم چشم روی هم بگذاری و باید شش دانگ حواست به مسیر باشد تا خدای نکرده اتفاق بدی رخ ندهد. همیشه فکر می کنم که هم مالم هم جانم و همسر و سه بچه منتظر بازگشت من هستند، پس من بیشتر از مسافرانی که جانشان در دستانم هست، حواسم جمع است و آنها را صحیح و سالم باید به مقصد برسانم.
پس ترازوی مادربودن و همسر بودن و کدبانوی خانه بودن سنگین تر است؟
ببینید با اینکه من کارهای مردانه را بیشتر دوست دارم، اما این باعث نشده که کدبانو نباشم، به گفته بقیه آشپزیم حرف ندارد و برای همه کارهای خانه هم ارزش قایل شده ام تا همسر و فرزندانم کمبودی نداشته باشند.سعی کرده ام با برنامه ریزی بین کار خانه و بیرون از خانه تعادل برقرار کنم و شغلم به زندگی ام آسیبی نزده است.
یکی از ویژگی های اتوبوس شما این است که این کدبانوگری را در ظاهر اتوبوستان هم وارد کرده اید. سبک سلف سرویس و طرحی که باعث شده ما ردی از یک خانم با سلیقه در اتوبوس شما ببینیم. این ایده چطور به فکرتان رسید؟
من به شخصه ایده ها و طرح های نو را دوست دارم. این موضوع حتی در محیط منزلمان هم رعایت شده، دامادم هم که همکار من است همیشه از ایده های نو استقبال می کند. برای همین تصمیم گرفتم این ایده را که به نوعی احترام به مسافرانم هست را پیاده کنم و اتوبوسم تک باشد و فرق داشته باشد. برای همین با فلاسک چایی ،کافی میکس، میوه و ناهار به شکل سلف سرویس از مسافرانم پذیرایی می کنم، البته پذیرایی به شکل سلف سرویس فرهنگ خاص خودش را می خواهد که آرام آرام ایجاد خواهد شد.
مسافر دائمی هم دارید؟
بله همیشه، خیلی ها به من اعلام می کنند و دوست دارند که مسافر من باشند.
اگر یک بار دیگر به دنیا بیایید باز هم همین شغل را انتخاب می کنید ؟
فکر کنم اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدم، حتما خلبانی را انتخاب می کردم، چون من کار مردانه و غیرممکن ها را دوست دارم .
جریمه هم شده اید؟
(می خندد) کم جریمه شدم؛ اما موضوعی که اتفاق می افتد این است که گاهی اگر همان خطای مردان را انجام دهی دو برابر جریمه می شوی و بعضی از افسرها در این زمینه بی انصافی می کنند، اما من فعل می توانم را برای آنها صرف می کنم. به پایان مصاحبه که می رسیم، فقط یک جمله می گوید: اینکه جاده همراه من است و پیچ و تاب و قصه هایش
را دوست دارم…
این هفته | inhaftemag.com