آنجا که ناتوانی معنایی ندارد. وقتی از راهروی خانه بالا میروی، به عینه می توانی شاهد توانایی بدون مرزی باشی که در خانه کوچک مجید و سمیه، تمام قد پیداست. اینجا فاصله ای است که بین توانایی و ناتوانی مرز می گذارد. سمیه زن جوانی است که با وجود اینکه یک پایش را از دست داده، اما برای خودش دنیای دیگری ساخته و اکنون به عنوان یک کارآفرین برتر توانایی هایش را به رخ می کشد.
۳۴ ساله است، در شهر اراک به دنیا آمده و اکنون ساکن اصفهان است، سه برادر و یک خواهر دارد و چهارمین فرزند خانواده است. از همان ابتدا که وارد خانه اش می شوی، پیکرتراشی هایش نظرت را جلب می کند. شمایل دو آهو که رخ به رخ هم روی چوب مرده تراشیده شده اند و حالا زنده تر و زیباتر از چیزی است که می توانستی تخیل کنی .
به قول خودش حدود ۹ سالی است که به شکل حرفه ای این کار را دنبال می کند و با فروش آن ها خرج زندگیش را درمی آورد. زندگی جدیدش از ۱۹ سال پیش شروع شده، وقتی که تا یک قدمی برنده شدن در مسابقات دو میدانی مدرسه بوده، اما یکدفعه پایش می شکند و این شکستگی عادی نبوده، همان جا بوده که استخوان در گوشت فرو می رود و این آغاز ماجرایی بوده که او برای همیشه پای چپش را از دست بدهد. همان موقع پزشکان متوجه می شوند که سرطان مغز استخوان پیشرفته، به پایش زده و پدرش باید یا او یا قطع پای او را انتخاب کند. قطع عضوی که تا بالای زانو باعث شد او برای همیشه عصا به دست شود، اما نه روحیه اش را و نه امید به زندگی بهتر را از دست داده.
از اینکه معلول است، اصلا ناراحت نیست خودش می گوید: اتفاقا خیلی هم خوشحالم. احساس می کنم پیش خدا رو سفیدم. خدا من را خیلی دوست دارد. محال است از او چیزی بخواهم و ندهد. وقتی می دانم خدا وجود دارد و پناه من است، چرا امیدوار نباشم؟ حالا دو تا بچه دارم و زندگی خوبی هم دارم با مردی ازدواج کردم که دوستش دارم و بچه هایی که یک دنیا برایم ارزش دارند.
برگردیم به عقب اگر پا داشتی، اما این زندگی را پیدا نمی کردی خوشحال تر بودی؟
نه باز هم زندگیم را انتخاب می کردم و احساس می کنم که اگر می خواستم بین پایم و سرنوشتم یکی را انتخاب کنم، زندگی اکنونم را انتخاب می کردم.
از سختی های زندگی هرگز نترسیده و می گوید: هیچوقت، نمی خواستم دستم جلوی کسی دراز باشد، برای همین فکر کردم که چه کاری می توانم با دست هایم انجام دهم. با این کار کمی آشنایی قبلی داشتم و شروع کردم بدون اینکه کلاس آموزشی رفته باشم.
اعتقاد دارد که در زندگی مشترک خیلی از این محدودیت ها به چشم نمی آید و برای هردونفر فرصتی برای تجربه های تازه است. او با اینکه از ابتدا با معلولیت جسمی به دنیا نیامده، اما با توانایی هایش توانسته اشتغال کوچکی ایجاد کند. به نظرش خیلی چیزها سخت است، ولی این سختی ها اگر قوی باشی می گذرد.
امیرمهدی ۵ ساله و آرمیتا ۲ ساله حاصل زندگی اوست که در کنارش توانسته انواع کارهای هنری از کار روی شیشه و ویترای گرفته تا کار روی چوب و خیلی چیزهای دیگر که جذابیت خودشان را دارند. گویا اینهمه توانایی در ذهنت هنوز نمی گنجد.
برای ازدواج مشکلی نداشتی ؟
ما در یک سفر زیارتی باهم آشنا شدیم و از همان اول همسرم و خانواده اش شرایط من را پذیرفتند. همسرم ۱۵ سال از من بزرگتر است ولی به خوبی تفاهم داریم و همیشه عشق است که زندگی ما را پایدار نگه داشته است.
روزهای تلخ و دردناک زندگیاش زیاد است، اما توانسته با قدرت از پس مشکلات برآید و امروز یک معلول موفق برای خود و جامعه اش باشد.
از اتفاق خوب زندگی ات بگو؟
از شیرینی های زندگی من، ورود همسرم به زندگیام بود، او مردی بسیار مهربان و با درکی بالا است و مهمترین دلیل پیوند ما همانطور که قبلا هم گفتم، عشقی است که بین ما جریان دارد و حالا فکر می کنم که بسیار خوشبختم و با دو فرزندم و همسرم زندگی خوبی دارم .
بیکاری را دوست نداشتم
کارآفرینی، یکی دیگر از برنامه های زندگی من بوده است و در این زمینه نیز موفق شدم تجربه های خوبی را کسب کنم، طوریکه با صنایع دستی و ساخت زیورآلات توانستم به عنوان کارآفرین برتر شناخته شوم و حتی به دیگران هم آموزش بدهم.به نظر من این همه موهبت را از طرف خدا دارم و معتقدم که باید آنقدر قوی باشیم که دیدگاه های مثبت را از دست ندهیم و آن را مشوق برنامه های آینده خود قرار دهیم.
مجله خبری شماره ۱۴ | inhaftemag.com