عارف دریایی- سفره های خالی فرهنگ و قصه دخترانی که در سناریوی قتل های ناموسی به خاک سپرده می شوند تا با نگاه و سکوتی از آن بگذریم. درد همه ما یک چرا است که نتوانستیم از قتلی جلوگیری کنیم که می شد جلوی آن را گرفت. قصه ای که بارها و بارها اتفاق می افتد. با سربریدن احساسات، با سر بریدن آرزوهای یک زن و با سربریدن لبخند یک نوجوان. این ها همه درد است، دردی که به اعتقاد مصطفی مهرآیین، استاد دانشگاه، آسیب شناس اجتماعی، مشاور خانواده و فعال فرهنگی، کشتن، فقط سربریدن نیست، کافی است که روح یک نفر را بکشی و به احساسات یک خانم اهمیت ندهید، این بزرگترین جنایتی است که هیچوقت رسانه ای نمی شود. دردی که همه ما به آن مبتلا شده ایم. چون هر شهروندی که کشته شود یا دلش بشکند، قسمتی از وجود هر کدام از ما است که از بین می رود، اما یاد گرفته ایم که سکوت کنیم. به این خاطر که ما برای گریه کردن بسیار آمادهایم، اما برای شادی هیچ کاری نکردهایم و به غم عادت کرده ایم. گفت و گو با این روان شناس در روزهایی که ماجرای رومینا، ریحانه و فاطمه رنگ غم به جامعه پاشیده از دلایلی پرده بر می دارد که باعث می شود چنین اتفاقاتی رقم بخورد .
ما با قصه تلخی روبرو هستیم که طی یک ماه چندین بار اتفاق افتاده ، داستانی که با ریشه های ناآگاهی پیوند خورده و به نوعی محصول تعصب و غیرت نادرست است به نظر شما این اتفاقات محصول چیست؟
اگر بخواهم به این سوال پاسخ بدهم باید برگردم به ریشه های خانواده که کوچکترین واحد اجتماعی محسوب می شود و پدری که همواره در خانواده نقش مدیر و رییس را بازی می کرده است. بنابراین وقتی که دموکراسی نباشد و به پدر خانواده این موضوع تفهیم می شود که مالک جان و مال و آینده بچه هایت هستی در واقع او را به یک دیکتاتور تبدیل می کنیم. دیکتاتوری که قدرت تمیز مسائل را از دست می دهد. البته این را باید تاکید کنم که در تمام خانواده ها چنین چیزی نیست، بلکه این موضوع برای برخی از خانواده ها صدق می کند. به هر حال وقتی که جای گفت و گو و ابراز نظر برای فرزندان باقی نماند و پدر نسل قدیم نتواند مشاجراتش را با فرزند نسل جدید حل کند، به دلخوری کشیده خواهد شد. ما با یک دهه پنجاهی روبرو هستیم که می خواهد با اصول و دیدگاه ها وتفکرات خودش خانواده را رهبری کند در حالی که فرزندان ما در فضای مجازی و مدارس الگو می گیرند و قطعا با اعتقاداتی که وجود دارد به اصطحکاک کشیده می شوند.در این مورد برای کاهش این فاصله ها ما چه کرده ایم؟ تقریبا هیچ. در واقع ما حتی کسانی که در عرصه فرهنگ کار می کنند را نمی بینیم و مشهود نیستند، چون همیشه کشور ما در شرایط بحرانی بوده و ما هم در شرایط خاص بوده ایم و فرصت نشده به این مسائل به شکل جدی بپردازیم. ما همانطور که طرح پزشک خانواده را برای بیماری های جسمی راه اندازی کردیم باید طرح پزشک خانواده را برای مسائل روحی و روانی خانواده ها راه اندازی می کردیم تا زمانی که مشاجره ای پیش می آید، فرزند یا پدر خانواده در پروسه زمانی که به تنبیه فرزندش فکر می کند با مشاوره درست قدم در راه مناسب بگذارد و شاهد چنین حوادث تلخ و آزاردهنده ای نباشیم.
شما از فرهنگی صحبت کردید که تبری به دست پدر رومینا شد تا او را به قتل برساند، آیا اگر رومینا پسر هم بود چنین اتفاق دلخراشی برایش می افتاد؟
(با تحکم می گوید)هرگز . هرگز چنین اتفاقی نمی افتاد.
چرا ؟دلیل این همه خشم و کینه نسبت به زنی که از سنت ها فراتر رفته در جامعه چیست؟
شاید اگر بگوییم در ایران شایعترین قتلها به مسائل جنسی و ناموسی مربوط است؛ بیراه نگفته ایم، حدود ۲۰ درصد از کل قتلها و ۵۰ درصد از قتلهای خانوادگی، به این مساله مربوط می شود، البته این موضوع جهانی است و ریشه در نابرابری جنسیتی دارد و یکی از راهکارهایی که برای مقابله و کاهش با قتلهای ناموسی در ایران پیشنهاد می شود، خارج شدن جرم از حوزه جرایم خصوصی و در سطح اساسیتر مقابله با نابرابری جنسیتی است.
این نابرابری جنسیتی به عواملی مانند آبرو غیرت ربط پیدا می کند. ببینید تعصب غیرت و آبرو سه کلمه ای است که شاید برای من یک معنی و برای شما معنی دیگری داشته باشد. ممکن است این کلمه در یک شهرستان کوچک معنی متفاوتی نسبت به شهرهای بزرگ داشته باشد؛ بنابراین برمی گردیم به صحبت هایی که کردیم و دوباره به جامعه ای می پردازیم که پدر را مالک فرزند می داند، پدری که زیر بار مشکلات اقتصادی و روانی هم هست و همین مزید بر علت می شود که دست به چنین کاری بزند.
قيصر هایی که آرزو می کشند
پس ما با قیصرهایی روبرو هستیم که در دهه ۵۰ و ۴۰ هم بوده اند و اکنون با لباسی جدید و نوع خشونت شدیدتری آنها را می بینیم درست است؟
البته باید این را مد نظر داشته باشید که شرایط امروز جامعه نسبت به گذشته تفاوت های بارزی داشته و نسبت به دهه ۴۰ و ۵۰ با فضای بازتری روبرو هستیم، با توجه به اینکه این کشتارها از زمان باستان تا به امروز در کشورهای مختلف هم اتفاق می افتاده، اما مساله اصلی این است که آن زمان دسترسی به اطلاعات به این راحتی نبوده، و گرنه این قتل ها همیشه وجود داشته است. البته قبلا ما با نافرمانی روبرو نبودیم، زنان باید با لباس سفید به خانه شوهر می رفتند و با همان لباس سفید به خاک سپرده می شدند، حق اعتراضی هم نبوده، اما اکنون در بسیاری از خانواده ها دختران حق انتخاب دارند. ولی به هر حال در جوامع کوچکتر که مردم از ریز زندگی یکدیگر با خبرند، فرهنگ تعصب و غیرت همچنان حکمفرمایی می کند.بماند که در دهه ۵۰ معنی آبرو با این دهه متفاوت است، ولی مشکل اینجاست که ما بازنگری در تعاریف نداشته ایم و خیلی ها هنوز نمی دانند که معنی زندگی کردن در ۵۰ سال گذشته با امروز متفاوت شده است.
اما ما با پدری روبرو هستیم که ۳۸ سال بیشتر نداشته و به هر حال نسل جدیدی محسوب می شود نه با پدری که ۶۰ سال سن دارد و به هر حال نقش سنت ها برایش بارزتر است.این سوال پیش می آید که تا کی شاهد چنین مسائلی خواهیم بود؟ و چند سال باید بگذرد که ناآگاهی ها تعدیل شود ؟
سرعت تغییرات خیلی زیاد است، شاید به صراحت بتوانیم بگوییم تا یک نسل آینده چنین قتل هایی را شاهد نخواهیم بود، اگر بتوانیم عشق و مهربانی و صلح درونی و اجتماعی را گسترش دهیم.ما باید بر روی دختران و پسرانمان کار کنیم. شاید درس هایی که سال ها پیش خواندیم را یادمان نیاید، اما عشق و مهربانی همیشه در ذهن یک شاگرد می ماند. دنیای حاضر با بازی های کامپیوتری و تکنولوژی به خودی خود خشونت را به همراه آورده است، اما اگردرس انسانیت و محبت به کودکان ما آموزش داده شود، در بزرگسالی هیچوقت دست به چنین جنایاتی نخواهند زد.ما باید تضادها و تناقض های جامعه را تسهیل کنیم و فرهنگ درست را به بچه هایمان یاد بدهیم.
یکی از مسائلی که در قتل این دختران نقش داشت، فضای مجازی بود، عکس ها و فیلم هایی که به عصبانیت پدر خانواده کمک کرد تا چنین وقایع تلخی را رقم بزند.آیا فضای مجازی تیغ دو لبه ای نیست که ممکن است، بر خیلی ها زخم بزند؟
خب نمی شود گفت که فضای مجازی از ریشه و بُن باید برچیده شود تا چنین اتفاقاتی نیفتد. به هر حال ما در عصر تکنولوژی هستیم و در دورافتاده ترین روستاها هم دختران جوان با تلگرام و اینستاگرام آشنا هستند و رسوخ پیدا کرده است، اما آنچه که مشکل آفرین است، این است که فرهنگ این تکنولوژی وارد روستا نشده و این ضعفی است که همانطور که اشاره کردم می شود از طریق رسانه ملی به آن پرداخت .عمدتا صدا و سیما در دورافتاده ترین نقاط ایران وجود دارد و روحانیون، روان شناسان و فرهنگیان می توانند از طریق تئاتر یا سینما فرهنگ گفتمان را نهادینه کنند. متاسفانه هر ساله بودجه و هزینه های سنگینی صرف چاپ کتاب ها یا تهیه برنامه هایی می شود که کارایی چندانی برای جامعه ندارد، در حالی که ما رسالتی داریم که باید در قبال جامعه به آن عمل کنیم تا جامعه سالمی داشته باشیم. از سویی دیگر قطعا فضای مجازی باعث می شود که حتی خانواده ها یا کسانی که در نقاط دیگری زندگی می کنند وقتی ببینند که اکثریت جامعه در حال رد کردن کاری هستند که پدر خانواده انجام داده و حس خوبی نسبت به آن ندارند، تحت تاثیر قرار می گیرند و برخی از گزینه های تنبیه از ذهنشان پاک می شود.
موضوع دیگری که در رابطه با این دختران وجود داشت، ترسی بود که آنها را از خانه فراری داده بود، آیا می شود از طریق رسانه ملی یا همانطور که اشاره کردید، مسئولان فرهنگی این ترس را از میان خانواده ها برداشت و یا عصبانیت و کینه ای که شکل گرفته را کمرنگ تر کرد؟
ببینید این ترس و کینه به هر حال یک شبه ایجاد نشده، بلکه ماه ها و شاید طی چند سال اتفاق افتاده است، به این خاطر که ما به بچه هایمان کمتر مهربانی و عشق را آموزش می دهیم. نقش مدرسه در اینجا بسیار پررنگ است، اما در مدارس ما تنها چیزی که آموزش داده نمی شود عشق است، مهارت های زندگی خیلی کم در مدارس ما تدریس می شود. با این نوع نگاه چطور انتظار دارید که تنش ها کم رنگ شود؟ از سویی دیگر ما نهادی را نداریم که دختر خانواده به آن پناه ببرد و در امان باشد. این ترس باعث می شود که او به هر جایی به غیر از خانه پدری پناه ببرد، چون احساس می کند که برای او ناامن است . نهادهای حمایتی ما باور نشده اند و برای مردم جانیفتاده اند تا فرد و به خصوص زنان بتوانند به آنجا پناه ببرند و از خیلی مشکلات از جمله خیانت و غیره در امان باشند.در حالی که اگر نهادی باشد که یک زن بداند امنیتش تامین می شود دیگر نه فراری در میان خواهد بود و نه ترسی در کار است که او به افراد نامناسب پناه ببرد.
شما اعتقاد دارید که این تضاد و تناقض ها است که ما را با جامعه ای روبرو کرده که با چنین مشکلاتی روبرو باشیم و یا قوانینی که نتوانسته فرهنگ و عرف جامعه را تغییر دهد؟ در واقع این سوال پیش می آید که در جامعه مدرن امروز چرا هنوز ما با ریشه های سنتی گذشته های دوری روبرو هستیم که دست از سرمان برنمی دارد؟
چون این ریشه ها ذهنی است وقتی که فروید می گوید: کودکی، پدر انسان است و تا ۵ سالگی چهارچوب فکری یک انسان بسته می شود و یک کودک در خانواده صدها و هزاران بار کلمه آبرو را می شنود، و همیشه غیرت و تعصب پدرش را دیده از او انتظار نمی رود که وقتی خودش دارای فرزند شد، منطقی عمل کند. او میراث دار خانواده ای است که شاید در لایه های رویی مترقی جلوه می کند، اما در لایه های زیرین و ریشه های ذهنی، مرد ایرانی، همواره با غیرت و تعصبی روبرو است که در ذهنش نهادینه شده و با پوست و گوشت و استخوانش آن را لمس کرده است.
پس این موضوع به جغرافیایی که در آن زندگی می کنیم هم گره خورده است؛ جغرافیایی که باعث می شود، تبعیض های جنسیتی بیشتر رخ بنمایاند.
بله درست است. جغرافیا همانطور که در بالا هم اشاره کردم نقش مهمی در این زمینه ایفا می کند. فرهنگ هر محیط تعریف شده است. در شهرهای بزرگ شالوده ذهنی افراد متفاوت است. آنها اظهار می دارند که می خواهیم زندگی کنیم بدون اینکه به عقاید دیگران اهمیت دهیم؛ اما در یک شهر یا روستای کوچک مردم یکدیگر را قضاوت می کنند و آبرو بسیار پررنگتر جلوه می کند و این نقطه ضعفی می شود که مشکلات نسل های جدید را به رخ هم بکشند.
و آیا اهرم های بازدارنده برای جلوگیری از چنین حوادثی و کمرنگ تر کردن فرهنگ نادرست وجود دارد؟
اولین اهرم بازدارنده ، تدوین قوانینی است که اکنون ناقص عمل می کنند. پس از آن این رسانه ها هستند که می توانند نقش بسیار بزرگی در تغییرات فرهنگی داشته باشند و یا بستری ایجاد کنند که از وقوع چنین جنایاتی جلوگیری کند. ما اگر چه در حال گذار از این مقولات هستیم و سعی می کنیم که اتفاقات قشنگ تری برای بانوان بیافتد، اما وقتی هنوز هم در پیچ و خم سنت ها و عرف و فرهنگ نادرست گیر کرده ایم. ما هنوز در زمینه دوچرخه سواری بانوان تردید داریم، چطور می پذیریم که دختری از خانه فرار کند و بخواهد که با پسر مورد علاقه اش زندگی کند؟ این موضوع در ذهنیت جامعه سنتی ما نمی گنجد. در کنار رسانه ها این نقد بر ما هست که در مسائل فرهنگی کم کار کرده ایم. بودجه های عظیم فرهنگی به اشتباه صرف فعالیت هایی می شود که نقشی در تربیت جامعه ندارد. از سویی دیگر روحانیون هستند که می توانند بخشی از این نقش را بر دوش بگیرند و یا شوراهای روستاها که مردم به آنها اعتماد دارند و می توان با آموزش بقیه را هم از طریق آنها متقاعد کرد.
این هفته | inhaftemag.com