روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز، در مدرسه چی یاد گرفتی؟
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند و بحث کردیم، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم.پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ پسر گفت: نه
روز دوّم، دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سؤال خودش را تکرار کرد. پسر جواب داد: امروز نصف روز را ورزش کردیم، یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفس مان را از دست ندهیم، و زنگ آخر هم به ما یاد دادند که باید قسمتی از درآمدمان را به دولت بدهیم تا برای آبادی شهرها و روستاها خرج شود.
بعد از چندین روز که پسر می رفت و می آمد و تعریف می کرد، پدر کم کم نگران شد، چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم، و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند، می شود. از آن جایی که پدر نگران بود که پسرش در این دروس ضعیف رشد کند به پسرش گفت:پسرم از این به بعد دوشنبه ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم.
بنابراین، پسر دوشنبه ها مدرسه نمی رفت. دوشنبه اوّل از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده. گفتند مریض است. دوشنبه دوّم هم زنگ زدند باز یک بهانه ای آوردند. بعد از مدّتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فراخواند تا با او صحبت کند.
وقتی پدر به مدرسه رفت، باز سعی کرد بهانه بیاورد امّا مدیر زیر بار نمی رفت. بالاخره به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد. گفت که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجّب می کند که چرا در مدارس استرالیا این قدر کم درس درست و حسابی می خوانند.
مدیر پس از شنیدن حرف های پدر کمی سکوت کرد و سپس جواب داد: ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می کردیم.
تعریف باسوادی فقط خواندن فیزیک و شیمی و ریاضی نیست بلکه احساس مسوولیت و مشارکت نسبت به مسایل جامعه است.
مهارت های زندگی و اجتماعی شدن در یک جامعه مدنی برای همه لازم است ولی فیزیک و شیمی ممکن است برای گروهی خاص کارگشاباشد .
به تعبیری دیگر، ارزیابی و سنجش میزان خردمندی اجتماعی یک جامعه را می توان در نوع نگاه، شیوه مواجهه و برخورد با بحران های مختلفی که در آن جامعه رخ می دهد، مورد بررسی قرار داد.
با نگاهی اندک به بحران کرونا و نوع برخورد و مقابله مردم با آن و دیگر رخدادهای اجتماعی در مقیاس و سطوح محلی، منطقه ای و ملی کشور نشان می دهد، در زمان وقوع بحران هایی که بعد اجتماعی دارند، فضای اجتماعی حاکم بر آنها غالبا فضایی مبتنی بر عدم اعتماد، احساسی، هیجانی همراه و حاکم بوده است.
براستی چرا بی مسئولیتی، سهل انگاری، بی خردی یا کم خردی اجتماعی، وجهه اصلی مقابله ما با بحران ها، رویدادها و چالش های اجتماعی و همگانی است؟!
مفهوم خرد، یعنی شیوه تحلیل، تعقل و رفتار انسان در بحران ها و فرایندهای زندگی. رابرت استرنبرگ دانشمند سرشناس را نشناختی، سواد یا خرد را کاربرد هوش، خلاقیت و دانش با وساطت ارزش ها برای دستیابی به اهداف خیرخواهانه تعریف می کند. وی خرد را یک ویژگی شخصیتی می داند که از ترکیب سه بعد شناختی، تأملی و عاطفی به دست می آید.
بعد شناختی، تلاش و تمایل برای دانستن حقیقت و درک عمیق تر زندگی است. بعد تأملی، تلاش برای دیدن پدیده ها از دیدگاه متفاوت بدون سوگیری های ذهنی و فرافکنی ها و بعد عاطفی، برخورداری از عشق همدلانه و دلسوزانه نسبت به دیگران است.
با توجه به جمعیت میلیونی دانش آموخته و دانشجویی کشور، انتظار می رود و می رفت که در رویارویی با رویدادها و بحران های اجتماعی نظیر کرونا این جمعیت تحصیل کرده با تزریق خردورزی و سواد خود به لایه های مختلف جامعه، زمینه برخوردهای احساسی و هیجانی و عدم اعتماد را کاهش و تلاش نمایند، تحلیل و مدیریت فضای عمومی به صورت منطقی و در راستای کنترل این بحران دنبال شود.
اما با نگاهی گذرا به نقش اجتماعی دانشگاهیان و قشر تحصیل کرده جامعه در خرده فضاهای عمومی، بحران ها و مسایل اجتماعی به تجلی بی مسئولیتی و شاید کم سوادی اجتماعی مزمنی برخورد می کنیم که نه تنها هیچ جریان خردورزانه ای به سوی عموم جامعه گسیل نمی کنند بلکه خود زمینه ساز و تسری دهنده کم سوادی ها و تحلیل های سبک، احساسی و اشتباه به سوی جامعه نیز هستند، چیزی که به عینه امروز در مواجهه با کرونا مشاهده میکنیم.
البته انتظار نگاه و برخوردهای خردمندانه از تحصیلکرده های دانشگاهی، انتظار چندان منطقی نیست، چرا که دانشگاههای ما هرگز سواد و سواد آموزی را به کسی آموزش نداده اند! اگر غیر از این است، پس چرا اینچنین فضایی بر جامعه حاکم است.
وقتی رسالت اصلی دانشگاه، مدرک محوری برای دانشجو و ارتقاء محوری، برای دانشگاه و مسئولین دانشگاه است دیگر فرصتی برای یاددهی و یادگیری عناصر خرد و خردمندی باقی نمی ماند. ما حتی قادر نبوده ایم به شکل اصولی فرایند تحلیل منطقی مسائل علمی و بحران های اجتماعی را به دانشجویان خود آموزش دهیم، وقتی که صرفا با شهریه و صدور مدرک سرو کار داشته ایم.
واقعا اصلی ترین مأموریت و رسالت دانشگاه چیست؟ توجه به مدرک محوری و تولید افراد بیکارو بی سواد؟ یا توجه به مسئولیت های اجتماعی؟ به نظر می رسد مهمترین و اصلی ترین رسالت دانشگاه همان انتقال سواد اجتماعی و علم به جامعه و بالا بردن اعتماد به نفس آن باشد. آیا قشر تحصیل کرده و دارای مدرک معتبر دانشگاهی ما توانست با خردورزی تمام وکمال، خود را از چالش رویارویی با بحران کرونا به سلامت عبور دهد؟ یا اینکه در مراسمات مکرر عروسی و عزا که در این روزها برگزار می شود شرکت می کنند و هنوز به دنبال بهانه ای برای فرار از چالش هستند؟ آیا دانشجوی ما واقعاً سواد اجتماعی را فراگرفته یا فقط حلال ریاضی و شیمی و غیره بار آورده ایم؟!
با سوادی را اشتباه تعریف کرده ایم
یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد. در آنجا پسر کوچک شان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
لینک کوتاه : https://inhaftemag.com/?p=5438
- نویسنده : محمد امامی
- ارسال توسط : فاطمه توسلی
- 337 بازدید
- بدون دیدگاه